تفکر استراتژیک مدل لیدکا


عموما کلمه “استراتژی” در ذهن مخاطب با موضوعاتی از قبیل برنامه ریزی، اجرا، تحول و غیره عجین شده است، اما “تفکر استراتژیک” سهمی بسیار ناچیز در بین آن ها دارد. تفکر استراتژیک از جنس اندیشیدن است که متاسفانه بر خلاف برنامه ریزی استراتژیک، غالبا نتایج آن چندان قابل لمس نیستند؛ بعنوان مثال، در یک برنامه ریزی استراتژیک، تمام اقدامات طرح ریزی شده به همراه نتایج اجرای آن ها به راحتی قابل مشاهده هستند، اما در تفکر استراتژیک، موضوع انتخاب ها و تصمیم گیری هاست که منجر به جلوگیری از یک اتفاق ناگوار شده و یا با منابع کمتری نتایج بسیار بهتری حاصل کرده است. با اینکه نتیجه های حاصل از تفکر استراتژیک صحیح، ارزش بسیار بالایی دارند، اما معمولا کمتر به چشم آمده و مهم تلقی می شوند.

هدف اصلی تفکر استراتژیک

هدف اصلی تفکر استراتژیک، طریقه صحیح اندیشیدن مبتنی بر اصول استراتژی است که تاثیرگذاری آن صرفا به کسب و کار محدود نیست و در سایر جنبه های زندگی نیز می تواند نقش مهمی ایفا کند. به باور برخی افراد، در دنیای امروز دیگر برنامه ریزی سنتی استراتژیک چندان اهمیتی ندارد و آنچه مهم است داشتن یک تفکر استراتژیک است، چرا که دنیای امروز دائما در حال تغییر است و نمی توان نشست و با نوشتن چشم انداز ده ساله و بیست ساله و تدوین سند استراتژیک، انتظار حرکت سازمان در جهت مورد نظر و رسیدن آن به اهداف دلخواه داشت. البته شاید کنار گذاشتن برنامه ریزی استراتژیک بصورت کامل نیز چندان صحیح نباشد، اما با داشتن ترکیبی از هردوی آن ها می توان تا حد زیادی به سمت یک استراتژیست ایده آل حرکت نمود.

آشنایی با استراتژی و طراحی سازمان

مثال برای تفکر استراتژیک

فرض کنید در یک سازمان، یکی از سهامداران اصلی به هر دلیلی رویای جدایی از سازمان را در سر دارد و به دنبال ایجاد یک کسب و کار دیگر در یک صنعت مجزا بوده و یا اصلا تمایل به خروج از کشور دارد که دائما با روش های مختلفی نظر خود را اعلام داشته و به طرق مختلف این مساله را به سایر سهامداران گوشزد می نماید. از طرف دیگر، سازمان در یک مرحله حساس از توسعه ای بزرگ قرار دارد که خروج این سهامدار می تواند چه از نظر مالی و نقدینگی و چه از حیث تصمیم گیری هیات مدیره، بحران های بزرگی برای سازمان تحمیل نماید.

در این مثال، رفتارهای سهامدار اعم از اعلام شفاهی و کتبی به سایر سهامداران، و همچنین اعلام غیرمستقیم شامل عدم حضور در جلسات مهم و غیره، یک روند محسوب می شود و صرفا سلسله اتفاقاتی که در سازمان رخ می دهد به شمار می آید. حال اگر، سایر سهامداران این مساله را جدی تلقی نموده و با روش های مخلتف اقدام به ارائه راهکار نموده و یا چاره ای بیاندیشند، در اثر یک تفکر استراتژیک توانسته اند با مساله کنار آمده و از بروز یک بحران جدی برای سازمان جلوگیری نموده و یا آن را مدیریت نمایند. اما اگر آن ها به جای داشتن یک تفکر روندمحور و استراتژیک، تصمیماتی غیر همسو با این مساله اخذ نمایند، می توانند به راحتی سازمان را تا مرز انحلال ببرند. عملکرد تفکر استراتژیک همانند مثالی که مطرح شد، می تواند همین اندازه ناملموس، و همین اندازه مهم باشد.

ارائه مدل پنج فاکتوری جین لیدکا برای تفکر استراتژیک

زمانی که صحبت از تفکر استراتژیک می شود، ابهام بزرگی از آنچه در واقعیت باید انجام شود شکل می‎گیرد. در میان این نظرات پراکنده و زوایای مختلف بررسی موضوع، خانم جین لیدکا، با استفاده از یک مدل ترکیبی از مدل های همل و مینتزبرگ، توانسته است یک مدل تفکر استراتژیک کاربردی تدوین نماید که تفکر استراتژیک را در پنج حوزه بررسی می نماید؛ تفکر سیستمی، نیت متمرکز، تفکر در زمان (تسلط بر زمان)، فرصت طلبی هوشمندانه، فرضیه محور. همانطور که از مدل پیداست، تفکر استراتژیک یک مهارت ذهنی پیچیده و چندوجهی است که درک و یادگیری آن مستلزم تمرین و صرف زمان و انرژی نسبتا بالایی است.

 

مدل پنج فاکتوری جین لیدکا

  1. تفکر سیستمی

نمی شود که با یک تفکر سیستمی ضعیف، یک تفکر استراتژی قوی داشت. یک فرد با تفکر استراتژیک، به خوبی مفهوم سیستم را درک کرده و تعامل اجزای مختلف آن را با یکدیگر می بیند، نه اینکه صرفا هر جزء را بصورت مستقل بررسی نماید، چرا که تمام آن ها بر روی یکدیگر اثر می گذارند. یکی از اصلی ترین و مهمترین شالوده های تفکر استراتژیک، تفکر سیستمی است، بدان معنا که بتوان اثر رفتارها، انتخاب‎ها و تصمیمات را در بازه های زمانی و مکانی دورتری بررسی نمود.

  1. نیت و قصد متمرکز

منظور از قصد و نیت متمرکز آن است که با داشتن یک دید بلندمدت و تمرکز بر اهداف اصلی و دوردست، مانع از بروز تغییر مسیرهای ناشی از موانع و پیشامدهای روزمره شده و بصورت منسجم، در مسیر اصلی حرکت نمود. بعبارت دیگر، همواره آنچه در این بخش اهمیت دارد آن است که نبایستی وجود ضعف ها و محدودیت های فعلی، موجب ایجاد محدودیت در بلندپروازی و تصویرسازی ذهنی گردد، بعبارت دیگر، اتکای کامل بر به داشته های فعلی برای برنامه ریزی آینده، موجب کوتاه شدن افق دید می گردد.

  1. تفکر در زمان

یک فرد با تفکر استراتژیک، همواره در ذهن خود سه پارامتر جهان گذشته، جهان امروز و جهان آینده را دارد؛ گذشته چراغ راه آینده است و وضعیت امروز حاصل مسیرهای طی شده و تصمیمات اخذ شده در گذشته است. یک استراتژیست همواره در تلاش است که وضعیت فعلی را به گذشته مرتبط نموده و عوامل شکل دهنده دستاوردهای امروز را شناسایی کند. زمان حال نیز، شکل دهنده آینده است و روندها و تصمیمات در حال انجام هستند که آینده ما را شکل خواهند داد. نهایتا، فردی که در تصمیمات خود فقط به امروز فکر کند و آینده را مد نظر قرار ندهد، قطعا یک استراتژیست نیست! یک استراتژیست همیشه یک قدم در دنیای حال بر می دارد و یک قدم دیگر در آینده. هرچه تمرکز بر زمان حال بیشتر و تمرکز بر افق دور آینده کمتر شود، از تفکر استراتژیک دور شده ایم.

  1. فرصت طلبی هوشمندانه

فرصت طلبی هوشمندانه به معنای توجه به محیط پیرامون در عین تمرکز بر مسیر و اهداف اصلی است تا بتوان در شرایط خاص، از فرصت های ارزشمند محیطی استفاده کرد. آنچه در این بخش حائز اهمیت است، هوشمندانه بودن فرصت طلبی است، نه صرفا فرصت طلبی، چرا که اگر با هر فرصت موجود در محیط تغییر اعمال شود، احتمال انحراف کامل از مسیر اصلی بالاست. یک فرد دارای تفکر استراتژیک، به خوبی فرصت ها را بررسی می کند اما لزوما با تمام فرصت ها تغییر رفتار و جهت نمی دهد.

  1. فرضیه محور

یک استراتژیست یا یک مدیر خوب، با ایجاد فرضیه های مناسب و یا استفاده از فرضیات سایرین و آزمودن آن ها با تصمیم گیری و اقدام، فرضیه های خود را دائما اصلاح کرده و نهایتا با تکیه بر فرضیات و داده ها تصمیم می گیرد و صرف تکیه بر شهود خود اقدام نمی کند. البته با اینکه صرف تکیه بر شهود اتخاذ تصمیمات صحیح اندکی بعید به نظر می رسد، اما به نظر شخصی نویسنده، در بسیاری از مواقع در نظر گرفتن شهود در کنار داده ها و مفروضات، می تواند بسیار کارآمد و مفید باشد.

جمع بندی تفکر استراتژیک مدل لیدکا

متفکران استراتژیک، عاملان اصلی تغییر در سازمان هستند که می توانند در مواقع لازم، جهت گیری مناسب سازمان را شکل داده تا مانع از آسیب رسانی جدی به سازمان شده و از طرف دیگر موجب رشد و ارتقاء مستمر و دائمی آن شوند.

از مهمترین ویژگی های تفکر استراتژیک داشتن یک نگرش کلی‎نگر به فضای کسب و کارت است که به جای آن که سیستم کسب و کار را در قالب یک الگوی تحلیلی ساده خلاصه نماید، یک تصویر کلی از کسب و کار در ذهن ایجاد می نماید که نهایتا می تواند منجر به خلق ارزش شود. عموما سازمان هایی که سطح تفکر استراتژیک بالایی دارند، از ظرفیت تغییر سازمانی بالاتری نیز برخودار هستند.

این ظرفیت بالای تغییر نهایتا منجر به چابکی سازمان و مصون نگه داشتن آن از تغییرات روزمره محیطی می شود. البته داشتن “تفکر استراتژیک” مستلزم تمرین و مطالعه مستمر است و چون از جنس تفکر است، بایستی استراتژیک اندیشیدن را در طی زمان و با صرف انرژی آموخت.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


3 × = شش